هنری فیلد و آرنولد ویلسون معتقدند نخستین ساکنان ایران زمین قبل از ورود آریاییها در کرانههای کاسپین میزیستهاند، کاسیها بودند.
از نظر چینه شناسی ساختمان زمین شناسی ناحیه رامسر و تنکابن، سازه های مختلفی را از(دوران سوم زمین شناسی و بروز چین خوردگیهای پوسته خارجی زمین) پرکامبرین تا رسوبات دریایی- آبرفتی عصر حاضر را در بر می گیرد .چون دریای فراخکَرت (بازمانده از دریای تِتیس ) بسیار پَست بود و از طرفی رودهای ولگا، اَرَس، سفیدرود، تَجن و غیره بطور مداوم در آن آب میریزند، تمامی دریا در اثر تابش آفتاب خشک نشد و دریای بسته ای پدید آمد که به خاطر سکونت قوم کاسها در سواحل آن به نام دریای کاسپیان نامیده شد. در نهایت با پایین آمدن سطح آب دریا، زمین ها به صورت خشکی در آمده و جلگه ساحلی اطراف دریا را بوجود آوردند که استانهای شمالی کشور(گرگان، مازندران و گیلان) و شهرهای ساحلی از جمله تنکابن و رامسر را بوجود آوردند. در کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب که بیش از یک هزار سال از تألیف آن می گذرد نام برخی از آبادی های رامسر از جمله چالکرود و لَتِر آمده است. از سخت سر در تاریخ قرون اولیه اسلامی تا قرن نهم هجری قمری نامی برده نشده است. اما نام شماری از مناطق و ولایات آن زمان که امروزه در محدوده شهرستاناست در بعضی از کتب مشاهده میگردد. بنای گُرجیان سختسر را به اردشیر بابکان نسبت می دهند و نام باستانی آن “بهمنشیر” بود و شهر کتالم و سادات شهر در حومه آن قرار داشتند واز جنوب به جنت رودبار و از غرب به تهنجان(تنهیجان) محدود بود. هنری فیلد و آرنولد ویلسون معتقدند نخستین ساکنان ایران زمین قبل از ورود آریاییها در کرانههای کاسپین میزیستهاند، کاسیها بودند. یکی از ادلّه مهم مهاجرت انسانهای نخستین از سواحل دریای کاسپیان به نَجد ایران تشابه و همسانی اشیایی است که در غارها و آبادیهای اولیه سواحل دریای خزر و تپه سیلک کاشان و دیگر نقاط از جمله غار علیتپه، کمربند و هوتو در نوشهر(ده نو) کشف شده است که قدمت آنها به ۷۰۰۰ تا ۹۰۰۰ سال پیش از میلاد می رسد
در منابع مختلف و کتب منتشر شده بر اساس نتایج تحقیقات دانشمندان داخل و خارج از کشور در سده های گوناگون وجود قبایل و تیره های متفاوت ساکن در خطه ساحلی کناره دریای خزر و جنگل ها و ارتفاعات مُشرف به آن قبل از مهاجرت آریاییان ثابت و مُحرَز شده است که سالها دارای حکومتی مستقل بودند و با کشورهای همسایه نیز در صلح و آرامش می زیستند. حال تصور واقعیت از پشت آینه غبار گرفته ، تاریخ این سرزمین هنوز در پرده ای از ابهام قرار دارد و هاله ای از حدس و گمان اطراف محققین را فرا گرفته است. شاید با کشف آثار بیشتر و استفاده از روشهای علمی تر و اندیشه بهتر آیندگان بتوان به حقیقت ماجرا دست یافت. متن ذیل گزیده ای از نظرات افراد مختلف و محققین ارجمند است که به معنای درک واقعیت و حقیقت موجود و تأیید آنها از طرف نگارنده نیست.
زمان دقیق مهاجرت آریاییان هنوز مشخص نشده است ولی بر اساس منابع موجود اعلام شده است آریائیان مهاجر شامل سه گروه بودند:
*گروه اول که از خوارزم به طرف هند رفتند.
*گروه دوم که از سیستان(سجستان) به طرف غرب و جنوب خراسان رفته و دماوند و ری را اشغال کرده و سپس از آنجا کوههای زاگرس و اورمیّه و کردستان را به عنوان محل سکونت خود انتخاب نمودند.
*گروه سوم که مادها و هخامنشیها بودند و با آسوریها و بقیه آریاییها جنگ و صلح داشتند(هزاره اول قبل از میلاد) که توسط اسکندر مقدونی در سال ۳۳۲ قبل از میلاد ساقط شدند.
از آریاییان گروه سوم، اشکانیان بوجود آمدند که اسکندر را شکست دادند و تا ۵۰۰ سال دوام داشتند. سپس ساسانیان که از آریائیان گروه دوم بودند در ایالت پارس، اشکانیان را شکست دادند ولی خود در اواخر قرن هفتم میلادی توسط مسلمانان (خلیفه اول عمر) شکست خوردند.
در سنگ نبشته بیستون توسط داریوش سکاها را به سه گروه تقسیم نمودند.
*گروه اول پارادریا به معنی آن سوی دریا
*گروه دوم تیگرا خود با کلاه نوک دراز (سکیت یا اسکیت در یونان)
*گروه سوم هئوم ورگا به معنای دوست دار هوم
تیره پارتی از سکاها از قوم داهه جدا شدند وارد پرتوَ شده و خود را پرتونشین خواندند. با جایگزینی حرف “لام” به جای حرف” ر “این واژه به صورت پهلووَ درآمده که امروزه پهلوی نامیده میشود.
از آریائیان گروه دوم، سه نام مُدکوه، دُرمُد و مدک در رامسر به جای مانده که یادآور مادهاست. از آریائیان گروه سوم یعنی سکاها (بعدها به نام توران=دیوان) تیره های متعدّدی به رامسر و تنکابن مهاجرت کردند. در قرن چهارم هجری قمری، مجموعه آبادیها در قالب یک دهیو(کشور-شهر) با یک روستای بزرگ مرکزی بود. به یادبود سرزمین سکاهای ایلمیلی که سَغد بود و بعدها سخت سر(سَکت سر-سَغد سر) نام گرفت. ناحیه سکت سر در بالای کوه ایلمیلی بدون تغییر مانده است.
بر طبق نظزیه دیگری آریاییها در حدود چهار هزار سال پیش از سرزمین اولیه ی خود به دلایل : ۱- افزایش جمعیت ۲- کمبود چراگاه ۳- هجوم اقوام همسایه (( حملات و تجاوزات اقوام ساکن ( ایلیری ) و شبه جزیره بالکان )) ۴- سرد شدن ناگهانی هوا مهاجرت کردند و در هزارهی دوم پیش از میلاد شاخهای از آریایی ها وارد سرزمینی شدند که امروزه هندوستان نامیده میشود و شاخهای دیگر از طرف مغرب وارد فلات مرتفعی به نام ایران شدند.
البته بعد از این مهاجرت سرزمینهای دیگر نیز از ورود آریاییها استقبال کردند که از جملهی این سرزمینها میتوان به سرزمینهای زیر اشاره کرد :
سه شبه جزیره بزرگ واقع در دریای مدیترانه فرانسه و جزایر بریتانیا ، سرزمینهای شمالی اسکاندیناوی و نیمه شمالی روسیه ، بخشهایی از آسیای صغیر و آسیای مرکزی . البته تحقیقات نشان میدهد که بعدها جنوب روسیه نیز شامل این مهاجرت شد. ساکنان کرانهی دریای مازندران که به (کاسپیان) معروفند و از دیگر ساکنین در حاشیهی بحر خزر میتوان به (کادوسیان)، (گیلها)، (تپوریان) یا (طبرستانیان) و(ماردها یا آماردها) که در منطقهای بین سرزمینهای تحت اشغال و سکونت تپوریان و کادوسیان مسکن داشتهاند. به احتمال گروه زیادی از سکاها(آریاییان گروه سوم) پس از شکست از گروه دوم آریایی ها(مادها) با عبور از دروازه کاسها و از طریق جاده کاسها(جاده پولو در سفید تمش) وارد سخت سر شدند. گروه دیگری از سکاهای قفقاز نیز وارد جنوب دریای خزر شدند که به نام اُس یا اُسِت ها در گرجستان، گَنجه، شروان و سواحل رود ولگا نظیر چچن و غیره ساکن بودند. اُست ها از راه شنی ساحل دریای خزر وارد سرزمین جنوبی دریای شدند. نامهای بجای مانده مُدکوه، دُرمُد و مدک از آریایی های گروه دوم (مادها) و نام تِرِک واقع در جنگ سرا (یادآور نام رودخانهای در چچن) و گُنجه گاو (گوزن جنگلی =مِرال) از سکاهای وارده از جاده کاسها(روخانه راه یا جاده پولو در ساحل رودخانه سووآو رو یا صفارود) میباشد.اشکانی ها نیز که از تیره آریاییها و سکاها بودند در قرن سوم قبل از میلاد پس از چند سال جنگ با آماردها(ساکنان بومی دریای خزر در جلگه و کوهستان) و سرکوب آنها وارد کاسپیان و از جمله سخت سر شدند. سکاهای مهاجر(تورها) از نجد ایران و از طریق جاده کاس ها(پولو) از راه الموت قزوین وارد سخت سر شده و آثار زیادی از خود برجای گذاشتند(واژههای سغل، اِسکَت ، ایمیری و غیره). سکاهای مهاجر دیگری(به نام اُسها یا اُستها) نیز از طریق ساحل شنی از قفقاز گرجستان به این دیار روی آوردند. سکاهای مستقر در کوهستان را کاسسی(گالش ها ) و سکاهای مستقر در جلگه و برنج کار را کاسبی مینامیدند که بعدها به گِل و گِلای(گیل) معروف شدند. آماردها، بابرهای جنگل نشین، بریشی ها و غیره نیز در این منطقه سکونت داشتهاند.
بنا به خبر خارس میتیلنی آماردها، البسه سکایی برتن میکرده اند و از همین جاست که رستم/گرشاسپ اهل سیستان یعنی سرزمین بعدیسکائیان آسیای میانه به شمار رفته است.
در صورتی که موطن وی همان محّل هفت خوان قهرمانی وییعنی مازندران و گیلان بوده است چه در اوستا محّل فدیه آوردن گرشاسب/ رستم یکجا گوذه (یعنی سرزمین پوشیده و مخفی) آمده که مترادف نام اوستاییدیگر گیلان یعنی ورنه می باشد و جای دیگر که وی تصریحاً به الههً آبهااردویسور ناهید(همان ایفی ژن تاورها/تپوریان) فدیه می آورد از وی می خواهدکه به دشمنان قدرتمندش در کنار دریای فراخکرت (مازندران) غلبه کند.پس درمجموع کاملاً معلوم می شود که منابع کهن یونانی وایران شناسان پیرو صرف آنها از اینکه آماردان (یعنی آدم کشان) و تپوریان(یعنی خرد و نابودکنندگان) را نام دو قبیله جداگانه همسایه دانسته اند،کاملاً راه خطا پیموده اند و این دو نامهای قبیله واحدی بوده اند و بس. مسلّم به نظر می رسد معنی لفظی آلت خردکننده و برنده ای هم که تبر (به روسی تُپور) نامیده می شود، از همین ریشه تاور (تپور) می باشد.(جواد مفرد کهلان ،۱۳۸۶).
اگر قرابت زبان و عادات و رسوم مردم سواحل جنوبی دریای خزر، یعنی «گیل ها» و «دیلم ها» و «تَپوری ها» و «آماردها» را با طالش ها در نظر بگیریم اینطوربنظر میرسد که تمام این اقوام از راه گردنه های قفقاز و سواحل طالش به طرفگیلان و تپورستان آمده باشند، و چون سواحل دریای خزر برای زندگی مناسب نبود به ارتفاعات واقع در کنار جنگل ها رفته به گله داری در مراتع سبز جلگه هایمرتفع البرز مشغول شدند. امروز در تمام این نواحی قبرهای متعدد از آنانوجود دارد، ولی تا این تاریخ هیچ اثر ساختمانی از منازل آنها بدست نیامدهاست. امروز در همین واحی پایه خانه ها را از قلوه سنگ وقسمت بالایش را ازچوب میسازند. شاید هم هنوز کاوش های دقیق برای پیدا کردن آثار مسکونی آنهابعمل نیامده است. بهرحال تعداد قبرهایی که در جلگه های مرتفع واقع در کنار جنگل های گیلانومازندران قرار دارد بقدری زیاد است که باید تصور کرد که احتمالاًاجتماعاتی در آن نواحی مسکن داشته اند و آثار خانه هایشان ازمیان رفته است. مردمان سواحلجنوبی و غربی دریای خزر جزو اقوامی هستند که بزبان آریایی صحبت میکنند و درحدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح احتمالاً از راه قفقاز و طالش به ایننواحی مهاجرت کرده اند و در ارتفاعات کنار دریا به گله داری و زراعت مشغولشده اند و تا این تاریخ با هیچ قوم دیگری مخلوط نشده ومهاجمات متعددی که درسرزمین ایران به وقوع پیوسته نتوانسته است آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
مردمی که در ارتفاعات البرز یه گله داری مشغول بودندمانند اقوام دیگر آریایی با استفاده از اسب آشنایی داشتند و برای اینکه دردنیای دیگر نیز بتوانند از وجود آن استفاده کنند، مجسمه کوچک گلی آنرا درقبرشان می گذاشتند. در ایام قدیم تر خود اسب را می کشتند و در گور قرارمیدادند. این مجسمه کوچک از گل پخته در ارتفاعات واقع در جنوب املش کشفگردیده وامروز در یکی از مجموعه های خصوصی حفظ می شود.
هرودوت در شمار قبایلپارس از گرمانیها (کرمانیها، ساگارتیان)، پانتالیان (مردم راه = پارتیان/ مردم پرتو)، پاسارگادیان (پارسیان، یعنی کناری و پشتی)، ماسپیان (مردمماهیخوار بومی مازندران یا سمت خلیج فارس)، دروسیان (مردم جنگلی= گیلانیها) و مردان(آدمکشان= تپوریان/طبریها) نام برده است.
نظر به معنی لفظی نامهای کاسپیان، کاتوزیان، کادوسیانیعنی مردم سگ پرست که بومیان کهن مازندران به شمار رفته اند، جالب است میتوان نام مازندران را در ترکیب کلمات مه (بزرگ)-سون(سگ)- داران یعنی گرامی وبزرگ دارندگان سگان هم گرفت که در این صورت این هم باید معنایی فرعی دیگریبرای نام مازندران بوده باشد.
اگر نام کاسپیان را مرکب از کاس (گراز، خوک) و پی (خورش) بگیریم این نام مفهوم گراز خوار را به دست میدهد. گرچه منابع کهن بهرواج داشتن این سنت غذایی در آنجا اشاره نکرده اند ولی لابد جنگلهای آنجامحل مناسبی برای تولید مثل گرازان بوده است. در شاهنامه میتوان نام اولادغندی را – که علی القاعده می توان آن به صورت وراز غنیتی (گراز خوار) بازسازی نمود- اشاره به مردم کاسپی در معنی گراز خواران گرفت. بنا بر شاهنامهوی و اطرافیانش ساکنین مازندران در هنگام هفتخوان رستم (آترادات پیشوایمردان، گرشاسپ) در مازندران بودند.
بر این اساس مردم سگپرست سمت جنوب غربی دریای مازندرانکه یونانیان باستان از ایشان یاد نموده اند، نه کاسپیان بلکه کادوسیان (= سگپرستان) بوده اند. . اما در سمت شرق نام گرگان (ورگانه، ورژانه) را علیالقاعده می توان هم به معنی وهرکانه (وهرک-انه) یعنی سرزمین گرگ و همچنینبه معنی وراژکانه یعنی سرزمین گرازان گرفت بنابراین علاوه بر معنی فوقکاسپی ( گرازخوار) نام مشابهه سرزمین گرگان یعنی گرجستان (ورژان) نیز درشاهنامه در اسطوره جنگ بیژن با گرازان سمت ارمنستان، بی سبب به همین مفهومسرزمین گرازان گرفته نشدهاست.
دیدگاهتان را بنویسید